این
روزها همه جا اینجور جملات رو میشنویم:
-
من
حرام شدهام. حقام اینجا نبود. من اگر آمریکا بودم، الان به جای دلالی
کامپیوتر در مغازهها، حداقل عضو هیات مدیرهی Cisco بودم.
-
من
حرام شدهام. این همه درس مهندسی برق خواندهام، الان از دانش و سوادم
استفاده نمیشود. قدر من را نمیدانند.
غیرممکن است که کسی، هنر بهره برداری حداکثری از
ظرفیتها را بداند و چنان گلههایی هم داشته باشد.
ما
تا چه حد از ظرفیتهای موبایل خود استفاده میکنیم؟ تا استفاده کامل از قابلیتهایش (و در حد استفاده از یک گوسفند) چقدر فاصله داریم؟
ذهنیت
اکثریت ما بر بهره برداری حداقلی استوار است. فقط به اندازهای از یک ابزار
استفاده میکنیم که به هزینهای که برایش پرداخت کردهایم بیرزد.
پیشرفت،
هزینه هم دارد و خوابی که امروز از آن نمیگذریم، باعث میشود که حتی زمان
بازنشستگی هم، فرصت خوابیدن و استراحت کردن را به خاطرش ببازیم.
مثلاً
استفاده حداکثری از یک فیلم سینمایی:
-
بار
اول، با دیدن فیلم، داستان آن را بفهمم و لذت ببرم.
-
بار
دوم، فیلم را – بسته اینکه چقدر ساده یا سخت باشد – با زیرنویس انگلیسی یا بدون
زیرنویس میبینم و میکوشم کلمات آن را یادداشت کنم.
-
اگر
در فیلم داستان و روایت تاریخی یا اجتماعی یا صنعتی موجود باشد، در مورد آن هم
جستجو میکنم.
-
مطالعهی
یکی دو مورد نقد هم، میتواند همیشه آموزنده باشد.
قتی دی وی دی فیلم را کنار میاندازم،
باید بتوانم به پشت سر خودم نگاه کنم و احساس کنم که از آن گوسفند، هیچ چیز باقی
نمانده است. پوست و گوشت و امعا و احشا و حتی مدفوع آن
استفاده شده. اینجا تنها جایی است که گرگ بودن، بد نیست. نباید گوشتی بر استخوانی
بماند. کسی که هنوز خودش، ظرفیتهایش را به صورت کامل
مورد بهره برداری قرار نداده، نه حق دارد و نه لیاقت دارد که به دنبال فرصتهای
تازه بگردد.
آیا تا امروز آنقدر با دیگران
فاصله دارید که بگویید دیگر این آسمان، افق بلندتری برای پرواز ندارد و ما باید
سرزمینهای دیگری را زیر بال و پر خود بگیریم؟
آیا به نظرت یک کمپین ۵ میلیاردی باید ۱۰ میلیارد برگرداند؟ چرا بیست
میلیارد نه؟ چرا ۵۰ میلیارد نه؟ چرا ۱۰۰ میلیارد نه؟
قبل
از اینکه به فکر این باشیم که دیگران از ما، به عنوان یک ظرفیت در دسترس به اندازهی کافی بهره برداری
نکردهاند و احساس تلف شدن کنیم، به این سوال فکر کنیم که آیا خودم، از ظرفیتهای در دسترس
خودم به صورت کامل استفاده کردهام؟
قبل از توسعهی افقی، به توسعهی
عمقی فکر کنیم. امروزه، هوشمندی و دانایی در این است که در سرزمینی کوچک، بدون شهوت
کشورگشایی، میتوان به تعمیق ساختارها و سیستمها و فرایندها اقدام کرد و درآمد
ملی، ربطی به طول و عرض قلمرو جغرافیایی ندارد.
یادمان نرود که اگر کسی همهی
ظرفیتها را مورد توجه و بهره برداری قرار ندهد و به آنها درست مانند گوسفندی که
باید تا آخرین قطعهاش استفاده شود، نگاه نکند، دیر یا زود، خود به گوسفندی برای
دیگران تبدیل خواهد شد.
ادامه تحصیل، تشکیل هولدینگهای بزرگ اما ضعیف اقتصادی، مهاجرت به سرزمینهای دیگر، نداشتن مهارت گوسفندنگری، تنوع مهارنشدنی فعالیتهای اقتصادی، توسعه بیحساب و کتاب کسبوکارها، مدیریت استارت آپهای متعدد، آموزشهای همزمان فیزیکی و مجازی، یادگیری همزمان چند زبان، همه و همه تنها مصداقی از "مدل ذهنی چنگیز مغول" در دوران معاصر است. کسانی که در نهایت، ظرفیتها را میسوزانند و خود هم در میان شعلهها میسوزند و هزینهی کشورگشاییهایشان را قرنها بعد، نسلهای بعد پرداخت خواهند کرد.
👈 سعی کنیم از ظرفیت های
خود و سرزمینمان بهره بری حداکثری را ببریم و بعد به دنبال توسعه قلمور خود باشیم.
پ.ن.: حتماً این پست از سایت محمدرضا شعبانعلی رو بخونید. من فقط قسمتی از اون رو در اینجا آورده ام.