سایت شخصی صادق سلمانی

ولتست، یادگیری ماشین، پایتون، فرازآوری مصنوعی

سایت شخصی صادق سلمانی

ولتست، یادگیری ماشین، پایتون، فرازآوری مصنوعی

سایت شخصی صادق سلمانی

مطالبی که در این سایت نوشته می‌شود به منزله تخصص من در آن‌ها نمی‌باشد، بلکه صرفاً آغازی است در مسیری طولانی برای یادگیری بهتر و عمیق‌تر.

آخرین نظرات
  • ۱۶ خرداد ۹۸، ۰۰:۲۳ - محمد
    عالی
  • ۱۴ آذر ۹۷، ۱۸:۰۶ - خ
    عالی
  • ۸ آذر ۹۷، ۲۰:۰۷ - محمد علی
    احسنت

۱۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

سلام.

از این به بعد گاهنامه هایی با نام «مهارت های آینده محور» را در کانال و سایتم قرار میدهم... سعی میکنم مطالبی در مورد 7 مهارت کاربردی (مفاهیم اصلی مهندسی نفت، زبان انگلیسی، نرم افزارها،کدنویسی، گزارش نویسی، ریاضیات، مهارت ارائه مطلب) را جمع آوری کنم و به صورت یک فایل PDF منتشر کنم... خلاصه اینکه تو فکرم هست که کارهای خوبی انجام بدهم و امیدوارم که شما هم راضی باشید... راستی، یکی از مطالب اصلی این گاهنامه ها مشاوره کنکور ارشد هم خواهد بود... فعلا نویسنده خودم هستم ولی به مرور تلاش میکنم که از بقیه دوستان هم استفاده ببرم. 👇👇


مهارت های آینده محور - شماره یک

۰ نظر ۳۱ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۴۶
صادق سلمانی


چند ماه پیش یکی از بهترین دوستانم (از ترم اول لیسانس تا حالا با هم هستیم) خودش رو آماده کرد تا در آزمون تافل شرکت کنه. در ابتدای کار، تلگرام رو حذف کرد و من را بالاجبار به محیط اسکایپ شیفت داد. تمام چت ها و ارتباطمون در همون اسکایپ صورت می گرفت. از همون اول قرار گذاشتیم که به زبان انگلیسی چت کنیم. هیچی بلد نبودیم ولی خودمون رو ملزم کردیم که فقط انگلیسی چت کنیم، قانونمون این شده بود و جز در موارد خیلی خیلی اندک از قانونمون سرپیچی نکردیم. بعضی وقت ها جملات اشتباه و افتضاحی به کار می بردیم و حتی خیلی از مواقع که لغتی رو بلد نبودیم، جایگزین فارسی اون رو می نوشتیم ولی نهایت تلاشمون رو میکردیم که جملات به انگلیسی باشند. این کار برای چند ماه ادامه داشت. اگر محیط اسکایپ من رو ببینید، متوجه میشید که تمام چت ها انگلیسی هستند. یک مقدار که جلوتر رفتیم این کار برای هر جفتمون راحت تر شد. دیگه عادت کرده بودیم و به صورت ناخودآگاه فارسی نمی نوشتیم. هم لذت بخش بود و هم یادگیری زیادی داشتیم. برخی مواقع جملاتم را تصحیح می کرد و من هم یک چیزهایی را یاد می گرفتم ولی این تصحیح جملات زیاد از حد نبود تا یک موقع دچار زدگی نشویم. من به شخصه هنوز کار خاصی را برای تافل انجام نداده ام ولی خب از این خرده گام ها زیاد برداشته ام و در حقیقت در مسیر قرار گرفته ام.

دیشب نتایج تافل رو زدن. خیلی خیلی خوشحال بودم. چون میدونستم که از چه سطح زبانی شروع کرد و تونست در این مدت به سطح بسیار قابل قبولی برسه. منتظرم تا دکتر هاشمی پایان نامه من رو بخونند و من برم تهران و یک شیرینی اساسی از دوستم بگیرم:)

پی نوشت: فایل زیر را هم دانلود و مطالعه کنید. نکات مفیدی داخلش هست.


تجربیات محمدرضا شعبانعلی در مورد یادگیری زبان انگلیسی

۰ نظر ۳۱ شهریور ۹۵ ، ۱۲:۰۴
صادق سلمانی


آرتور بنجامین یک پروفسور ریاضیات است و شهرت او هم بیشتر به خاطر محاسبات سریع ذهنی هست که انجام می هد.

امروز یک ویدئو از ایشون دیدم که شما هم میتونید از لینک زیر دانلود کنید:


Arthur Benjamin - Teach statistics before calculus! - TED Talk


او در ابتدا پیشنهاد می کند که باید آموزش ریاضیات در آمریکا به شدت بهبود یابد و این کار ساده و کم خرج است. او می گوید که آموزش ریاضی ما بر اساس حسابان (Arithmetic) و جبر (Algebra) پایه گذاری شده است و هر آنچه در آینده یاد می گیریم به سمت حساب دیفرانسیل و انتگرال (Calculus) است. او در ادامه می گوید این کار اشتباه است و باید توجه و تمرکز ما به سمت آمار (statistics) و احتمالات (probability) برود (البته او این نکته را هم یادآوری می کند که حسابان مهم است و تمام قوانین طبیعت بر اساس علم حسابان نوشته شده اند.).

او برای این حرف خود دلیلی هم دارد: ما هر روز از علم آمار در زندگی روزمه خود استفاده می کنیم ولی اثرات حسابان را خیلی کمتر می تونیم متوجه بشیم. مثلاً ریسک، پاداش، تصادف و علم داده ها از جمله مثال هایی هستند که ما با آن ها سر و کار داریم. برای رهایی از این آشفتگی اقتصادی که در حال حاضر وجود دارد همه مردم (دانشجویان رشته های ریاضی، مهندسی، اقتصاد و همه شهروندان) باید آمار و احتمالات را بیاموزند. از آمار و احتمال برای تحلیل روندها، پیش بینی های آینده، بازی ها، قمارها و خیلی موارد دیگه استفاده میشه و این میتونه جذابیت یادگیری اون رو افزایش بده.

جهان از آنالوگ به دیجیتال عوض شده است و حالا هم وقت آن رسیده است که برنامه درسی ریاضیات ما هم از کلاسیک و پیوسته به مدرن تر و گسسته تبدیل شود. منظورم ریاضیات عدم قطعیت ها و تصادفی بودن داده ها یا همان آمار و احتمالات است. خیلی بهتره که به جای یادگیری تکنیک های حسابان، همه ما بدانیم که انحراف معیار از میانگین چیست. 



ریاضیات تنها حل کردن پارامتر مجهول نیست، بلکه پی بردن به دلیل اون هم هست!


تذکر: این پست را از سایت سجاد سلیمانی ایده گرفتم.

۰ نظر ۳۰ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۴۱
صادق سلمانی

حدوداً یک سالی هست که به طور جدی تری ویدئوهای سایت TED را نگاه میکنم. نگاه من به این سایت، یک نگاه آموزشی هست که البته تفریح بسیار خوبی هم میتونه باشه. هفته ای دو، سه تا از فیلم هایش را دانلود میکنم. بهترین ویژگی این سایت هم این است که میتونم ویدئوها را با زیرنویس فارسی، انگلیسی و یا هر زبان دیگری دانلود کنم. در حقیقت علاوه بر اینکه در درون این ویدئوها ایده های بسیار ارزشمندی هست، کمک زیادی به زبان انگلیسی هم می کنه. برای ما ایرانی ها که معمولاً افراد زیادی نیستند تا روندها را نشان دهند و در حقیقت بگویند که دنیا داره به چه سمتی میره و خودمون را آماده کنیم، دیدن این فیلم ها خیلی خیلی ارزشمنده. من هر موقع سوالی در مورد یک موضوعی پیدا می کنم، حالا میتونه در مورد آینده انرژی، آینده ریاضیات، آینده آموزش، آینده علوم کامپیوتر و خیلی موضوعات دیگه باشه، اولین کاری که میکنم این هست که به سایت تد مراجعه می کنم و داخل آن جستجو میکنم. با دیدن هر فیلم، انگیزه و ایده جدیدی پیدا می کنم. کلاً به نظرم باید تا جایی که میتونیم در سایت های انگلیسی زبان وقت خود را بگذرانیم تا سایت های کپی کاری شده فارسی. اینجوری دنیا را هم قشنگ تر می بینیم؛ چون برای ما محدودیت های الکی و بی خودیه زیادی تعریف کرده اند و خیلی اوقات فکر می کنیم که انجام فلان کار یا دیر است یا اینکه من نمی توانم یا اینکه در حیطه کاری من نیست. با دیدن این ویدئوها، روز به روز دارم بیشتر به این موضوع پی می برم که باید دقیقاً در جهتی حرکت کنم که خودم دوست دارم و نیازی هم به تأیید دیگران نیست. 

البته این نکته رو هم بگم که با دیدن این ویدئوها (که بهترین و معروف ترین کاربلدهای دنیا سخنرانی می کنند)، مهارت سخنرانی و ارائه رو هم میتونیم یاد بگیریم. خلاصه هر دقیقه تماشای این ویدئوها سرشار از یادگیری هست. به همین دلیل هم هست که میگم: «سایت آموزشی TED»

۰ نظر ۳۰ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۱۱
صادق سلمانی

نسیم طالب، دانشمند لبنانی‌الاصل ساکن آمریکا را از بزرگترین دانشمندان معاصر جهان در حوزه‌ی آمار و تحلیل ریسک می‌دانند. مشهور است که وی، یکی از گران‌قیمت‌ترین سخنران‌های حوزه‌ی مالی است و تحلیل‌هایش چنان دقیق و ارزشمند است که نشریات بزرگ، از ماه‌ها قبل از مصاحبه با او وقت می‌گیرند و منتظر می‌مانند.

بخشی از کتاب Antifragile او:

در یک محیط ساختارمند، ممکن است بعضی‌ها در مقایسه با بعضی دیگر، هوشمند‌تر باشند.

در واقع مدرسه‌ها این نوع سوگیری را دارند. آنها محیطی ساختارمند می‌سازند و به افرادی که در این محیط، هوشمندانه‌تر عمل می‌کنند امتیاز می‌دهند و هزینه‌ای که برای این سوگیری پرداخت می‌شود، ضعف این افراد در بیرون این محیط ساختاریافته است.

من خیلی با بدنسازی آشنا نیستم. اما ذهنیتی در مورد بدنسازی دارم که به نظرم در مورد دانش نیز مصداق دارد:

کسانی که در باشگاه‌های بدنسازی مدرن و گرانقیمت فعالیت می‌کنند، می‌توانند وزنه‌های بسیار سنگین را بردارنداعداد و ارقام مربوط به قدرت آنها، هر روز افزایش می‌یابد و ماهیچه‌هایشان به شکل تاثیرگذاری، رشد می‌کنداما وقتی در خیابان یک سنگ می‌بینند، نمی‌توانند آن را به راحتی بردارند. یا در یک دعوای خیابانی، به سادگی توسط فرد دیگری کتک می‌خورندفردی که در یک محیط نامنظم‌تر و بدون ساختار (محیط کوچه و خیابان) برای دعوا و درگیری تربیت شده است!

قدرت این افراد بدن‌ساز، به حوزه‌های بسیار مشخصی محدود استحوزه‌ای که فقط در داخل سالن بدنسازی معنا دارد و در دنیای بدون ساختار بیرون، به آن شکل، وجود ندارداحساس می‌کنم همین مسئله در مورد کسانی که در یک حوزه‌ی بسیار محدود، متخصص می‌شوند، در مقایسه با کسانی که به دنبال ارضاء کنجکاوی خود می‌روند نیز، مشهود استآنها را کمی از حوزه‌ی تخصصی خودشان دور کنید، می‌بینید که متلاشی می‌شوند. اعتماد به نفس خود را از دست می‌دهند و اهمیت هر حوزه‌ی دیگری را انکار می‌کننددرست مثل بعضی از مدیران ارشد شرکت‌ها که فقط برای شرکت در جلسه‌های خسته کننده‌ تربیت شده و به دلیل این توانمندی انتخاب شده‌اند، خیلی از این متخصصان هم به دلیل توانایی تمرکز بر موضوعات خسته کننده، انتخاب شده و رشد کرده‌اند.

من با خیلی از اقتصاددان‌هایی که مدعی هستند در حوزه ی ریسک و احتمال متخصص‌اند، مناظره داشته‌اموقتی آنها را کمی از آن حوزه‌ی محدود تخصصی خودشان دور می‌کنی (اما هنوز در زمین بازی آمار و احتمال هستی) سقوط آنها را می‌بینیدرست مانند همان پهلوان‌های بدن‌سازی که در مقابل اراذل خیابانی، می‌بازند!

منبع: سایت متمم

پی نوشت: به نظرم حرف کاملا درستی هست. به شخصه در این یک سال اخیر به اندازه کل دوران کارشناسی یادگیری داشته ام. مثلاً در یک بازه چند ماهه تمرکزم را گذاشتم به یک مقاله ای که در مورد ولتست در مخازن نفتی بود (این موضوع کاملاً بی ارتباط با موضوع پایان نامه ارشد من بود). می خواستم همون روابط را برای مخازن گاز میعانی بدست بیارم. مجبور شدم یه مقدار از مفاهیم درس کنترل را یاد بگیرم (از یکی از دوستانم در دانشگاه صنعتی اصفهان کمک گرفتم). بعدش متوجه شدم که باید اول دینامیک مخازن گاز میعانی را بهتر متوجه بشم، پس با کلی جستجو دو کتاب ولتست بسیار جدید و خوب را پیدا کردم. در ادامه فهمیدم که باید مباحث ریاضیاتی مثل کانولوشن، دی کانولوشن، رگراسیون، تخمین پارامترها و غیره را هم بلد باشم. همچنین متوجه شدم که نیاز زیادی به کدنویسی هست. من اون کار را رها کردم ولی دنیای جدیدی به روی من باز شد و متوجه شدم که ضعف های من در کجا هست. یکی دو تا کار مشابه دیگه هم در دست داشتم که از آن ها هم پی به ضعف های خودم بردم. الآن هم برای چند سال آینده ام برنامه ای ریخته ام تا اون ضعف های خودم را پوشش دهم. در حقیقت من که مدعی بودم ریاضیات را می فهمیدم، متوجه شدم که اگر با یک مسأله واقعی روبرو شوم، اصلا قادر به حل اون نخواهم بود. در حد همون تست های کنکور بلد هستم. یا مثلاً من که میتونستم برخی مدل ها را در نرم افزار سفیر آنالیز کنم، متوجه شدم که مثال های واقعی دنیای متفاوتی داره و نیاز هست که من چیزهای دیگیری هم (مانند زمین شناسی) بلد باشم تا بتونم اون مدل را تحلیل کنم. خلاصه اینکه به این نکته پی بردم که در ضمن اینکه باید در حیطه علاقه خودم فعالیت کنم، در کنارش هم باید آمادگی این رو داشته باشم که اگر کمی از این حیطه دور شدم، دچار تزلزل و فروپاشی نشم. این ها درس هایی است که از دوران ارشد گرفته ام!

۱ نظر ۲۹ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۴۲
صادق سلمانی

یکی از مواردی که در دانشگاه ها خیلی ضعیفه و من هم خیلی احساس نیاز میکنم، نحوه ارائه مطلب هست. معمولاً روش تدریس به اینگونه هست که استاد یک پاورپوینتی را آماده می کند (در اصل مطالب را از رفرنس ها می چسباند در اسلایدهای پاورپوینت) و آن را برای چندین سال و بدون هیج گونه تغییری به خورد دانشجوها می دهد. آیا استاد نمیتونه این اسلایدها را یکی دو جلسه زودتر در اختیار دانشجوها قرار بده و یا حتی یک بار برای همیشه از کلاس درسش فیلم برداری کنه، و هر موقع که کلاس برگزار میشه به جای تکرار مکررات، به رفع اشکال، بررسی مثال های متنوع، تحلیل کیس های واقعی از میادین کشور خودمون، دعوت از یک مهندس در یک شرکت و خیلی کارای دیگه بپردازه؟ البته معدود استادانی هم هستند که به این روش عمل می کنند و من ارادت خاصی به اونها دارم.

نکته دیگه این هست که چه چیزی را باید ارائه دهیمآیا الآن مشکل کشور ما تزریق میکروب به داخل میادین هست؟ چرا مسائل مبتلا به را مطرح نمی کنیم؟ اگر من و شما نتونیم یک مشکلی را حل کنیم با یک فریبکار هیچ فرقی نداریم!

باید یاد بگیرم که مسأله روز را به فرد مناسب و با روش درست منتقل کنم وگرنه نتیجه عکسی خواهد داد و هیچ اثری هم نخواهد گذاشت. برای همین فکر میکنم که یکی از مهارت هایی که حتماً باید یاد بگیرم نحوه ارائه مطلب، اسلایدسازی و فن بیان هست. در حقیقت باید مطالعات پراکنده ای را برای اینکه حرف زدن و نوشتن و نحوه‌ی بیان حرف‌ها و ایده‌هام را به شکل مجاب کننده یاد بگیرم، داشته باشم.

یادگیری این ها نیاز به صرف زمان و انرژی زیادی هست ولی این دلیل بر تنبلی من نمیشه. تمام مطالبی که اینجا می نویسم صرفا برای تذکر به خودم هستم و اینجا ثبت می کنم تا مدام به خودم یادآوری کنم تا هرگز در آینده من هم به این رفتارها دچار نشوم و اولین قدم ها را خودم بردارم.
پ.ن: یکی از بهترین سایت ها برای تمرین فن بیان و سخنرانی سایت محمدپیام بهرام پور می باشد.
۲ نظر ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۱۸:۰۷
صادق سلمانی

یکی از نتایج حضور تکنولوژی در زندگی ما این است که قدرت تمرکز و توجه را از ما گرفته است. این روزها توجه منبعی است که از طلا، نقره و نفت کم یاب تر است و ارزش هر چیزی به کم یاب بودن آن است. ما الآن در عصر پریشان فکری هستیم. چطور می توانیم در این عصر، دوباره ذهنمون را متمرکز کنیم؟ دغدغه امروز من وقت نیست... وقت به اندازه کافی هست؛ مشکل این است که توجه ندارم و ذهنم درگیر کارهای دیگر هم هست... چالش امروز ما این است که این منبع محدود (توجه) را کجا خرج کنیم؟ مقدار توجه ما نسبت به گذشته تغییری نکرده ولی هر روز تبلیغات بیشتری از ما طلب توجه می کنند، نوتیفیکیشن های بیشتری توجه ما را جلب می کنند. برندها، دوستان، پیامک ها و خیلی چیزهای دیگه هم مدام دارند توجه ما را مصرف می کنند.

در این یک سالی که به بهانه انجام پروژه ارشد در خانه هستم، به درست بودن برخی چیزها شدیدا ایمان آورده ام و از امشب هم در جهت عمل به آن ها تلاش مضاعفی می کنم:

  • در یک لحظه، یک کار انجام دهم و در حقیقت موازی کاری نداشته باشموقتی که موازی کاری انجام می دهم، قدرت تحلیل من به شدت کاهش پیدا میکنه.
  • فعالیت مد نظرم باید از صفر تا صد انجام شود. 
  • تعهد زمانی مهم است: اگر من میگویم باید فلان پروژه را در یک ماه انجام دهم، بااااید در یک ماه انجام شود؛ در غیر این صورت باید عذرخواهی زیادی کنم.
  • برای من برنامه و اقدام مهم است؛ و نه ذات برنامه ریزی. کلاً برای برخی از ما اینکه هر جمعه شب بنشینیم و کلی برنامه ریزی کنیم و دوباره شنبه همین کار را انجام دهیم و الی آخر، سرگرمی خوبی است.
  • برای حریم شخصی خودم احترام قائلم، دیگران حق ندارند در مورد زندگی من دخالت کنند.
  • اگر مدام از این کار به اون کار بپرم، استرس زیادی را متحمل می شوم. و چقدر این متن رو دوست دارم:
چه کمیاب است کسی که استادی در یک یا تعداد محدودی از مهارت ها را به میانحال بودن در انبوهی از مهارت ها ترجیح بدهد. و چه نادر است کسی که به چیزهایی که فکر می کند و می نویسد، عمل کند. «شاهین کلانتری»

راهکارهای عملی برای افزایش توجه خودم: 
  1. در هنگام مطالعه، اینترنت گوشی و لپ تاپم را خاموش کنم.
  2. ایمیل هایم را روزی سه مرتبه چک کنم.
  3. به هیچ عنوان موازی کاری انجام ندهم.
  4. وقتم را برای جواب دادن به ایمیل و یا پیام تلگرام هر فردی تلف نکنم (سوال و درخواست بسیاری از دوستان وقت و توجه زیادی را از من طلب می کند).

منبع: فایل صوتی آموزشی مدیریت توجه و اقتصاد توجه | سایت متمم
۰ نظر ۲۵ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۰۲
صادق سلمانی

در این قرن محدودیتی از لحاظ انتخاب نداریم. آیا می خواهیم موزیک بخریم؟ خب کاری نداره، در سایت iTunes بیش از 11 میلیون آهنگ وجود داره. آیا می خواهیم کتاب بخریم؟ در سایت آمازون چندین میلیون کتاب هست. آیا می خواهیم لپ تاپ بخرید؟ کافی ست در گوگل سرچ کنید و ببینید که چند تا صفحه به شما نشون میده. 

همچنین در این قرن کارها شخصی سازی شده اند. نمونه سنتی آن وقتی است که شما به آرایشگاه می روید و طرف بهتون میگه مثل همیشه کوتاه کنم؟! در آینده نزدیک با استفاده از چاپگرهای سه بعدی می توان سفارش ها را شخصی سازی کرد و در نتیجه انتخاب های ما هم بسیار زیاد خواهد شد. 

و اما مشکل جدید ما است است: چطوری می تونیم کالای مرتبط را پیدا کنیم؟ از میان 11 میلیون آهنگی که در iTunes وجود داره فقط یه تعداد اندکی از آنها را من دوست دارم، ولی چطور می تونم آنها را پیدا کنم. این مشکل روزبه روز داره بدتر میشه. هر ساعت 180 کتاب جدید چاپ میشه. هر دقیقه 24 ساعت فیلم در یوتیوب آپلود میشه. هر روز آپشن های بیشتری برای انتخاب در دنیای واقعی وجود داره. در دریایی از کالاها، پیدا کردن کالای مرتبط مدام سخت تر و سخت تر داره میشه.

اگر شما یک تولید کننده موزیک باشید، مشکل شما دانلود غیر قانونی آن توسط دیگران نیست. بلکه مشکل شما این است که ممکن است شما اصلا دیده نشوید.

ولی چطور می توان کالا را پیدا کرد؟

روش های پیدا کردن کالای مرتبط (دوستان / متخصصان / خود کالا) هنوز هم وجود دارند ولی ما نیاز به کمک های محساباتی داریم تا بتوانیم از میان میلیاردها گزینه، یکی را انتخاب کنیم. یکی از این روش ها این است که like و dislike های مردم، تاریخچه خرید کردن آن ها و داده های دیگر را جمع آوری کنیم تا بتوانیم به کالای مرتبط دست پیدا کنیم. در حقیقت روش هایی را بررسی می کنیم که از ویژگی های خود کالا استفاده می کنند.

دیتاماینینگ فقط در مورد انتخاب کالا و یا بیشتر فروختن یک کالا نیست. مثلاً در 100 سال پیش وقتی قرار بود انتخابات شهرداری انجام بشه، از اونجایی که کاندیدها مردم رو میشناختند، برای هر کس یک پیام اختصاصی و سفارشی سازی شده می فرستادند. با گسترش تلویزیون، این پیام های شخصی، به صورت انبوه و در قالب تبلیغات تلویزیونی برای مردم ارسال شدند. با این حال با رشد دیتا ماینینگ، دوباره شاهد بازگشت شخصی سازی هستیم.

در اکثر موارد دولت ها از شرکت های خصوصی برای جمع آوری داده های ما استفاده می کنند. آن ها داده هایی در مورد عکس های ما، جایی که زندگی می کنیم، ماشینی که داریم، درآمد ما، رفتار خرید ما، دوستان ما و غیره دارند. دانشمندان با استفاده از ابرکامپیوترهایی که از تکنیک های دیتا ماینینگ استفاده می کنند، درباره مردم پیش بینی هایی را انجام می دهند و در حقیقت دیتاماینینگ بر روی پیدا کردن الگوها در داده ها متمرکز شده است.


پی نوشت:

انشاءالله در پست های بعدی مطالب بیشتری را در مورد این موضوع قرار خواهم داد. تمام این مطالب را از کتاب های انگلیسی می خونم و کپی برداری از سایت های فارسی نیست.

برای اینکه بیشتر ذهنتون درگیر این مبحث بشه، به این موضوع فکر کنید: آیا به سیستم توصیه (recommendation systems) سایت هایی مانند آمازون دقت کرده اید؟ شما اگر از این سایت کتابی با نام "x" بخرید، در یک قسمت از سایت این پیام را مشاهده خواهید کرد: مشتریانی که کتاب "x" را خریده اند، کتاب های "y" و "z" و "t" را نیز تهیه کرده اند. یعنی این سایت با استفاده از الگوریتم هایی، کتاب های مشابه دیگری را نیز به شما توصیه می کند. یعنی در سایت جستجو می شود تا یک نفر که علایق مشابه با ما دارد را پیدا کند.

۰ نظر ۲۴ شهریور ۹۵ ، ۱۵:۲۹
صادق سلمانی

بخشی از نوشته های محمدرضا شعبانعلی (برای مطالعه کل نوشته به این لینک مراجعه کنید):


واعظان موفقیت می‌گویند اگر اهدافت را بنویسی، احتمال عملی شدن آنها بیشتر است. حتی اگر هر روز آنها را مرور کنی، احتمال اینکه کائنات هم – از روی مهر یا ترحم – با تو همراهی کند زیاد است. حتی می‌گویند راز بزرگ عالم هم، همین تصویرسازی‌های ذهنی و نیندیشیدن به موانع احتمالی است.

نمی‌خواهم بگویم اینها درست نیست یا دروغ است. اما باور دارم که ساده‌سازی‌های زیادی در این توضیحات انجام شده.


کسی که امروز، دیر از خواب بیدار شده و شتابزده از این سو به آن سو می‌دود و لقمه‌اش را در راه می‌خورد و دنبال آخرین اتوبوس یا تاکسی می‌دود تا به آن برسد و تمام راه در استرس دیر رسیدن به یک جلسه کلاس یا جلسه‌ی کاری است، حتی اگر (به فرض محال) روزی رولزرویز فانتوم هم سوار شود، آن تصویر رویایی هالیوودی را تجربه نخواهد کرد: مرد یا زن اتوکشیده‌ای که روزنامه در دست دارد و در صندلی عقب ماشین، سر در کاغذ فرو برده و با آرامش و وقار و کاریزمای خاصی، اخبار را نگاه می‌کند. بلکه احتمالاً با همان ماشین لوکس، پشت چراغ قرمز ایستاده. مدام بوق می‌زند تا شاید دل پلیس بسوزد و وضعیت چراغ را تغییر دهد. به زمین و زمان فحش می‌دهد و درست مانند سگی که در قفس افتاده، بال بال می‌زند.


کسی که امروز، وقتی از خواب بیدار می‌شود، نرمش یا پیاده روی نمی‌کند. کسی که برای رفتن به نانوایی کوچه بالایی هم به دنبال سوییچ ماشین می‌گردد،‌ اگر روزی حیاط خانه‌اش باغی بزرگ باشد و اتاق خوابش هم به تردمیل مجهز باشد، نه در آن باغ قدم خواهد زد و نه بر روی آن تردمیل رو به باغ، خواهد دوید.

کسی که امروز، کتاب نمی‌خواند و فرصت خلوت خود را در شبکه های اجتماعی پرسه می‌زند، در بازنشستگی هم، کتاب نخواهد خواند. بلکه به دنبال شیوه‌های جدید خاله زنک بازی خواهد رفت.

دانشجویی که امروز دنبال جزوه‌ی خلاصه درس است تا مجبور نشود کل کتاب درسی را بخواند، اوج مطالعه‌ی سالهای بعدش هم، خواندن جملات کوتاه و نقل قول خواهد بود و در زمان پیری هم، به یک مغز چروکیده‌ی تعطیل با حرف‌ها و تحلیل‌های کوتاه و تکراری تبدیل می‌شود که فرزندان و نوه‌ها، اگر هم به فرض پای حرفش بنشینند و به او لبخند بزنند یا از سر ترحم است و یا تحقیر.

کسی که امروز، خواندن چند صفحه کتاب را  نمی‌تواند در برنامه روزانه‌اش قرار دهد و مدام از گرفتاری‌ها حرف می‌زند، آن روزها هم از آمد و رفت فرزند و نوه و انجام یک پروژه کاری به عنوان کمک خرج بازنشستگی حرف خواهد زد.

کسی که امروز، نمی‌تواند موبایلش و چراغ‌های اتاقش را یک ساعت خاموش کند و یک آلبوم موسیقی را تمام و کمال و با روح و جان بشنود، در اوج رفاه و ثروت هم، کنسرت جزو برنامه‌های زندگی‌اش نخواهد شد و اگر هم بشود، گپ‌های قبل از کنسرت و اتفاق‌های بعد از کنسرت است که در زندگی‌اش سهم خواهد یافت.

کسی که امروز، نمی‌تواند در پارک اطراف خانه‌اش قدم بزند و از دیدن درختان لذت ببرد، اگر سالها بعد در ونگن سوییس و در دامنه آلپ هم باشد، از آنجا دستاوردی جز چند سلفی نخواهد داشت.

سبک زندگی ما، بر اساس الگوهای ارزشی و مدل ذهنی ما شکل می‌گیرد. به عبارتی، معیارهای ذهنی به کندی و به سختی تغییر می‌کنند و آنچه در دنیای واقعی تغییر می‌کند، مصداق‌های آن معیارهاست.

من اگر امروز برای سلامت خودم وقت نمی‌گذارم (حتی در حد نرمش ساده داخل خانه) می‌توان نتیجه گرفت که در نظام ارزشی ذهن من، سلامت جایی ندارد و یا لااقل اولویت ندارد.

تصویر ذهنی باشگاه رفتن یک روز در میان و داشتن استخر بزرگ در پشت بام و یا باغ بزرگ اختصاصی برای پیاده روی، حتی اگر از لحاظ مالی قابل دستیابی باشد، از آنجا که با الگوی ارزشی ذهن من سازگار نبوده و نیست، جایگاهی در زندگی‌ام نخواهد یافت.

سطح زندگی ما به تدریج تغییر می‌کند اما سبک زندگی ما آنقدر که در ابتدا به نظر می‌رسد، تغییر نخواهد کرد. یا اگر بخواهم دقیق‌تر و قابل دفاع‌تر بگویم:


بر خلاف تصور عامه‌ی مردم، تغییر سبک زندگی دشوارتر از تغییر سطح زندگی است.


ضمن اینکه تغییر سطح زندگی، زمان نسبتا‌ً‌ زیاد می‌خواهد و تغییر سبک زندگی، اراده‌ی زیاد.

۰ نظر ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۷:۲۵
صادق سلمانی

بخشی از نوشته های محمدرضا شعبانعلی (برای مطالعه کل نوشته به این لینک مراجعه کنید):


اکثر ما، وقتی می‌توانیم چیزی را بدانیم، نمی‌توانیم از دانستن آن صرف نظر کنیم. الان خیلی از ما، از اینستاگرام و تلگرام استفاده می‌کنیم.

فرض کنید دو قابلیت جدید در این نرم افزارها اضافه شود. به نظر شما، از فردا صبح، چند میلیون نفر ساعت از وقت ملت شریف ایران، صرف سر زدن به این دو گزینه و مرور اطلاعات آنها خواهد شد؟

ما تا امروز، این قابلیت‌ها را در اختیار نداشته‌ایم و مشکلی هم نداشتیم و همه چیز به خوبی پیش می‌رفت. اما حالا که فرصتی هست که چیزی را بدانیم حیف است آن را ندانیم! به هر حال، اطلاعات ارزشمندی است و می‌تواند مفید باشد.

برای این رفتار و رفتارهای مشابه با آن، می‌توان توضیحات و توجیهات زیادی ارائه کرد که من الان قصد ندارم وقت شما را با فهرست کردن آنها بگیرم. اما توجه به یک مورد از این انگیزه‌ها، می‌تواند برای ما مفید و آموزنده باشد:

افزایش تسلط و کنترل ما بر محیط


بسیاری از ما، تمایل داریم که تسلط بیشتری بر دنیا و محیط اطراف خود داشته باشیم. این میل به تسلط به عنوان انگیزه‌ای قدرتمند، بر روی بسیاری از رفتارها و تصمیم‌های ما تاثیر می‌گذارد.

می‌توانیم فرض کنیم که یکی از علت‌های اینکه ابهام برای ما دوست داشتنی نیست، این است که ابهام این پیام را برایمان دارد که: تو آن قدرها هم که فکر می‌کنی، بر محیط خود و زندگی خود و دنیای خودت تسلط نداری.

به هر حال، نداشتن کنترل بر محیط و پیش بینی ناپذیر بودن آینده، برای بسیاری از ما، تجربه‌ی شیرینی نیست. برنامه ریزی، زمانی این ادعا را داشت که می‌تواند این تسلط بر آینده را بیشتر کند و به دلیل همین ادعا (که در عمل هم اثبات شد) ارج و قرب زیادی یافته بود و سالها بر تخت سلطنت، تکیه زده بود.

این روزها – مانند بسیاری از دیدگاه‌های سنتی که به تدریج بازنشسته می‌شوند – برنامه ریزی هم، باید بپذیرد که در مقایسه با وقت و انرژی که از ما می‌گیرد، نمی‌تواند برای ما، کنترل چندان زیادی بر روی حال و آینده‌، ایجاد کند.

در این میان ما چه باید بکنیم؟ ما چگونه برای یک زندگی بهتر و تجربیات شیرین‌تر و عمیق‌تر در دنیا، برای تجربه‌ی موفقیت (نماد بیرونی پیروزی) و رضایت (نشانه‌ی درونی پیروزی)، تلاش کنیم؟


شاید یکی از مهم‌ترین باورهایی که باید به تدریج در مدل ذهنی خود تعبیه کنیم این است که:


موفقیت و رضایت، الزاماً حاصل کنترل بیشتر بر یک محیط نیستند. بلکه حاصل انتخاب‌های بهتر در آن محیط هستند.


ابهام، بخش جدایی ناپذیر زندگی است و اگر دقیق‌تر بگوییم، خود زندگی استبه جز مردگان، تنها کسی که ابهام را تجربه نمی‌کند، کسی است که در زندان به حبس ابد محکوم است. او غذای هر روز و برنامه هر روزش را می‌داند و دنیایش به اتاقی کوچک محدود شده و تنها چیزی که در مورد آینده نمی‌داند، زمان مرگ است که آن هم مهم نیست. چه آنکه او، از هم اکنون مرده است و در جایی کمی بزرگتر از یک گور، حبس شده است.

البته احتمالاً در اینکه به هر حال ابهام در زندگی وجود دارد و نمی‌توان آن را حذف کرد، همه‌ی ما هم عقیده هستیم. اما چیزی که من می‌خواهم بر آن تاکید کنم، یک گام بیشتر است:

هدف ما در زندگی، کاهش این ابهام‌ها نیست. بلکه یادگرفتن هنر زندگی در این ابهام هاست. هنر ما، فرار از ابهام یا حتی توانایی کاهش آن نیست. بلکه پذیرش ابهام و زندگی در آغوش آن است. ابهام، درست مثل هوایی که تنفس می‌کنیم، اطراف ما را گرفته است. هدف ما نه کاهش ابهام و نه افزایش ابهام و نه اندازه گیری ابهام است. هدف ما تجربه‌ی بهتر از زندگی است که می‌تواند کاملاً مستقل از میزان ابهام موجود در زندگی باشد.

 اگر نیاموزیم که ابهام را دوست داشته باشیم و از تنفس در هوای ابهام لذت نبریم، بخش عمده‌ی زندگی ما به یکی از دو شکل زیر خواهد گذشت:

توقف - در این حالت می‌گویم: بگذار کمی بیشتر منتظر بمانم و ببینم چه می‌شود! فعلاً که هنوز دانشگاه نرفته‌ام و تکلیف آینده‌ام معلوم نیست. فعلاً که هنوز دانشگاه تمام نشده و نمی‌دانم کار پیدا می‌کنم یا نه. فعلاً که نمی‌دانم شریک زندگی‌ام را کی و کجا پیدا خواهم کرد یا اصلاً قصد ساختن زندگی مشترک دارم یا نه. فعلاً که نمی‌دانم می‌خواهم در این شرکت بمانم یا نه. فعلاً که نمی‌دانم قرار است در ایران بمانم یا مهاجرت کنم. فعلاً‌ که بحث برجام است. بحث فرجام را به زمان دیگری بگذاریم. همه‌ی انسانهای فعلاً نمی‌دانم‌ها در کنار جاده‌ی زندگی می‌مانند و فعلاً می‌دانم‌ها از کنار آنها عبور می‌کنند و می‌روند.

انتخاب گزینه‌هایی که کنترل را افزایش و ابهام را کاهش می‌دهدبسیاری از انتخاب‌های زندگی ما، به جای اینکه در راستای موفقیت و رضایت باشد، در راستای کاهش ابهام است. آن هم معمولاً از طریق گزینه‌های اشتباه. مثلاً فکر می‌کنم کسی که کارشناسی ارشد می‌خواند، در مقایسه با کسی که کارشناسی خوانده، ابهام کمتری در آینده‌اش وجود دارد. انتخاب شغلم را هم بر اساس کاهش ابهام در آینده انجام می‌دهم. همینطور در رابطه‌ی عاطفی هم، به دنبال کنترل بیشتر طرف مقابل هستم، چون فکر می‌کنم نقاط ابهام رابطه و زندگی‌ام کمتر می‌شود.

اینجا کسی را لازم داریم که با نگاه مهندسی فریاد بزند: دوست عزیز من. اصلاً هدف معادله‌ی زندگی، بهینه‌ کردن متغیر ابهام نیست. ابهام، حتی جزو شرایط مرزی این معادله‌ی دیفرانسیل پیچیده هم نیست. اصلاً ابهام هیچ چیز نیست. ابهام کاغذی است که بر روی آن، معادله‌ی زندگی را حل می‌کنی!

۱ نظر ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۲۳
صادق سلمانی