امروز هجدهمین ماه خدمتم هم تمام شد و از الآن تا اتمام سربازی 6 ماه دیگر باقی مانده است. ابتدا یک توضیح کوتاهی بدهم که چگونه شد که الآن خدمت خودم را در قالب امریه شرکت نفت در حال گذراندن هستم.
1 دی 1395 در سامانه امریه شرکت نفت ثبتنام و پس از قبولی، مقرر شد که 1 تیر 1396 دوران دو ماهه آموزشی خودم را در پادگان آموزشی 01 تهران (معروف به هتل 01) طی کنم. در کنار این آپشن، من 8 تا 9 ماه کسری بابت انجام پروژه پژوهشی از یک ارگان گرفته بودم و داور آن مدام زنگ میزد که برای دفاع و اخذ کسری به تهران بروم. خلاصه دو تا گزینه خیلی خوب برای سربازیم داشتم.
همه چیز خوب بود تا اینکه اواسط تیرماه 1396 (3 هفته مانده به شروع دوران آموزشی) شرکت نفت اطلاعیه زد که تمام امریهها کنسل است و دوستان یک فکری برای خودشان بکنند! به همین راحتی! انگار نه انگار که ما از 1 دی سال قبل تا این لحظه منتظر بودیم تا نوبت مان شود و دو ماه آموزشی خودمان را بگذارنیم. همچنین گزینههای دیگر مانند کسری خدمت را هم از دست داده بودیم و در واقع در این فرصت کم هیچ کاری از دستمان بر نمیآمد. خلاصه با هزار دوندگی و نامهنگاری با تمام افراد رده بالا (از بیت رهبری گرفته تا سردار کمالی و بالانشینهای وزارت نفت و نمایندگان مجلس) توانستیم همه چیز را به حالت اولیه برگردانیم و با کلی خوشحالی دو سال امریه خودمان را شروع کنیم.
از اینها که بگذریم، میرسیم به اینکه این 18 ماه چگونه بود؟
اولین اصل من برای گذراندن دو سال امریه، کار کردن در کنار شخص کاربلد و پرانگیزه بود و نه شرکت بزرگ و اسم و رسم دار. به همین دلیل بدون هیچ شک و شبههای دانشگاه صنعت نفت و دکتر کُرد را انتخاب کردم. هدفم این بود که با آرامش و به دور از جو منفی و حسود و دهانبین کارمندان برخی شرکتهای دولتی نفتی کار خودم را به پیش ببرم (یکی از همین کارمندان یکی از شرکتهای بزرگ دولتی نفتی با زبان خودش به من گفت که از فلان امریه یا دانشجو میترسم که جای من را در شرکت بگیرد! تصور کنید چه جو خاصی حاکم است).
از ابتدا تا همین لحظه هیچ اعتقادی به مقاله نوشتن ندارم. به شدت این کار را غیر مفید و وقت تلف کن و کوچه بازاری میدانم. در ایران ابتدا مقاله مینویسند و بعد شروع به تجزیهوتحلیل و دادهسازی میکنند. یک جورایی مهندسی معکوس است. یعنی ابتدا شما یک پروژه ارشد با سطح بسیار پایین انجام میدهید. بعد مدام دنبال ژورنال و کنفرانس میگردید. حالا باید یک جوری موضوع خودتان را با موضوع ژورنال و کنفرانس تطبیق دهید. راه حل چیست؟ هیچی، خودتان یک جوری موضوع پایاننامهتان را به هر چیزی ربط دهید! کاری که همه انجام میدهند. حیف اینجا جایش نیست وگرنه نشان میدادم که چگونه یکی از دوستانم در دو سال امریه 29 مقاله در ژورنالهای خارجی چاپ کرده است! آفرین به این سطح تلاش برای انجام کارهای چیپ!
در چند ماه ابتدای امریه، از این شاخه به آن شاخه پریدم و هر چیزی را که حس میکردم کمی علاقه دارم تست کردم تا جایی که علاقه واقعی خودم را یافتم. راه و هدفم کاملا مشخص شد و هماکنون نیز در همان مسیرم. مزیت سربازی (چه داخل پادگان باشی و چه امریه و چه نخبگی) این هست که متوجه میشوی که زیاد غرور نداشته باش. دنیا خبر خاصی نیست. ساکت و بی سر و صدا کار خودت را انجام بده.
البته هر از چند گاهی آدم احساس خستگی نیز میکند. از اینکه باید 2 سال از بهترین روزهای عمرت را چنین بگذرانی. به قول معروف آدم "نَکِش" میشود! ولی خدا را شکر آزادی من در دانشگاه خیلی زیاد هست و دکتر کرد هم سرپرست بسیار مدیری هستند.
راستی حقوق امریههای شرکت نفت همانند سربازان عادی است. ماهانه 186 هزار تومان برای سرباز فوق لیسانس میپردازند که البته هزینه مکان و غذا نیز به عهده خودشان است. بعضی از ماهها نیز هزینه رفتوآمد و غذا و لباس میدهند که شاید در این ماهها حقوقم به چیزی حدود 700 هزار تومان برسد.
در این 18 ماه یک مقاله نه چندان سطح بالا در حوزه مورد علاقهام نوشتهام (فقط یک مقاله در میان فرصتهای زیاد مقالهنویسی)، کتاب چاهآزمایی در آستانه چاپ قرار دارد، زبان کار کردهام، نرمافزار پراسپر را فراگرفتم، مقداری از طریق سایتهایم درآمد داشتهم و از همه مهمتر عشق واقعی خودم را یافتهام که این مورد آخر تمام مزد من در دوران امریه است.
دوران سربازی به گونهای است که ابتدا اصلا تمایلی به رفتن نداری ولی آخرای آن به دلیل اینکه به وضعیت خوب موجود عادت کردهای، دوست نداری تمام شود. ولی من اصلا اینگونه نیستم، آرزو میکنم هرچه سریعتر تمام شود و به دنبال کار و کسب درآمد بروم. تمام این مقالهبازیها و کتاب نوشتنها و جمع کردن رزومه برای کسب پول هست و لاغیر. بدون شک به هیچ عنوان دیگر در ایران ادامه تحصیل نخواهم داد. واقعا وضعیت دانشگاه ها اسف بار هست (از دانشجو بگیر تا استاد و شرایط). معیار علم و پیشرفت شده مقاله های به درد نخور که صرفا جایگاهشان در سطل زباله است.
تنها دعایی که میتوانم کنم این است که خدایا من را از نوشتن تعداد زیاد مقالههای پوچ بر حذر دار (حالا چند عدد را بر ما ببخش).
ای کاش اول دنبال چالش و مشکل میرفتیم و بعد مقاله مینوشتیم. در ایران ابتدا مقاله را مینویسیم و بعد برای اینکه بگوییم مقاله و موضوعمان مهم است، به هزار در میزنیم تا یک جوری آن را مهم و کاربردی جلوه دهیم. وای بر ما...