چرا کارها را نیمه تمام رها می کنیم؟
چندین سال بود که هرچه اراده می کردم تا یک زبان برنامه نویسی را یاد بگیرم، هر بار نیمه تمام رها میشد. یک مدت متلب کار کردم و چندین آموزش ویدئویی از سایت فرادرس تهیه کردم و حتی حدود شصت صفحه جزوه هم نوشتم ولی در نهایت به انجام پروژه ختم نشد و آن را کنار گذاشتم. در یک بازه زمانی، به دلیل شغل پسرخاله ام که برنامه نویسی با سی شارپ است، این زبان را نیز شروع کردم ولی باز رها شد. آن موقع با هر بار رها شدن یادگیری برنامه نویسی، بسیار خودم را سرزنش می کردم و تصور می کردم که استعداد این کار را ندارم.
چند ماه پیش بود که دوباره تصمیم گرفتم برنامه نویسی را شروع کنم. ولی این بار واقعاً نیاز داشتم که یاد بگیریم. در یک پروژه ای که کاملاً به صورت اختیاری آن را استارت زده بودم، مجبور شدم که یک الگوریتم ریاضیاتی را کدنویسی کنم. در ابتدا از چند تا از دوستانم خواستم که آن را در متلب برای من کدنویسی کنند و در اختیارم قرار دهند. ولی هر بار از انجام آن طفره رفتند و در نهایت خودم ماندم و خودم.
این شد که تصمیم گرفتم شروع کنم، ولی با راه حلی متفاوت. در سایت دانشگاه های مختلف و برتر دنیا جستجو کردم تا ببینم آن ها چه زبانی را تدریس می کنند. بعد از دو سه روز زبان مورد نظرم را یافتم. حال به مرحله یادگیری آن زبان رسیده بودم. به طور اتفاقی متوجه شدم که سایت فرادرس آموزش ویدئویی آن زبان برنامه نویسی را دارد. بنابراین، سریعاً آن را خریدم و در حدود سی ساعت فیلم آموزشی دیدم و جزوه نوشتم. فکر می کنم الآن جزوه ام حدود هشتاد صفحه هست. از آنجایی که تا به حال اسم این زبان را نشنیده بودم و همچنین کسی نیز به من معرفی نکرده بود، اشتیاق زیادی برای یادگیری آن داشتم و لذت می بردم. پس از چندین روز، کل آموزش ها را مشاهده کردم و کلیات آن را یاد گرفتم. یک شب بعد از دفاع از پایان نامه ارشدم، در حالیکه تنها در اتاق بودم و همه دوستان به خانه رفته بودند، تصمیم گرفتم که آن الگوریتم را کدنویسی کنم. خلاصه حدود 5 ساعت وقت گذاشتم و در نهایت موفق به کدنویسی آن شدم. چنان لذتی داشت که نگو. به قول معروف نیازی به منت کشی کسی نیز نبود.
قصدم از این مطلب این هست که بگویم بهترین راه حل برای یادگیری آن است که در ابتدا یک مسأله برای خودمان تعریف کنیم و در حقیقت فرایند یادگیری به صورت پروژه-محور باشد. این در حالی است که اکثر ما، ابتدا چندین نرم افزار را یاد می گیریم و سپس به فکر استفاده از آن ها می افتیم. برای همین هست که همیشه همه کاره و هیچ کاره ایم. همه نرم افزارها را بلد هستیم ولی دقیقاً نمی دانیم که کجاها مورد استفاده قرار می گیرند و در پشت نرم افزارها چه خبر است. خیلی سخت است که ابتدا یک نرم افزار را یاد بگیریم و سپس به فکر ایجاد راه هایی برای استفاده از آن ها و کسب درآمد باشیم. پیشنهاد مناسب آن است که تا زمانی که به مسأله ای برنخورده اید و یا چالش و درگیری ذهنی ندارید، سراغ یادگیری هیچ نرم افزاری نروید؛ چرا که به سرعت فراموش می کنید و یادگیری شما کاربردی نخواهد بود.
بهترین ایجاد کننده انگیزه در وجود من برای یادگیری هر موضوع جدیدی، کسب درآمد از آن و تبدیل مستقیم دانش به ارزش می باشد؛ خواه در کوتاه مدت و خواه در بلند مدت.